چی از خود باید پرسید؟
نوشته شده توسط : Negar Hamidinejad

توی یه موزه معروف که سنگ های مرمر کف پوش شده بود، مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بود، که مردم از راههای دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا میومدن و کسی نبود که اونو ببینه و لب به تحسین باز نکنه! یه شب سنگ مرمری که کف پوش اون سالن بود؛ با مجسمه شروع به حرف زدن کرد و گفت: " این منصفانه نیست! چرا همه پا روی من می ذارن تا تو رو تحسین کنن؟! مگه یادت نیست؟! ما هر دومون توی یه معدن بودیم، مگه نه؟ این عادلانه نیست! من خیلی شاکیم!"

مجسمه لبخندی زد و آروم گفت: "یادته روزی که مجسمه ساز خواست روت کار کنه، چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟" سنگ پاسخ داد : " آره ؛ آخه ابزارش به من آسیب میرسوند. آخه گمون کردم می خواد آزارم بده. آخه تحمل اون همه درد و رنج رو نداشتم." و مجسمه با همون آرامش و لبخند ملیح ادامه داد که: "ولی من فکر کردم که به طور حتم می خواد ازم چیز بی نظیری بسازه. به طور حتم بناست به یه شاهکار تبدیل بشم. به طور حتم در پی این رنج؛ گنجی هست. پس بهش گفتم: هرچی میخوای ضربه بزن؛ بتراش و صیقل بده! و درد کارهاش و لطمه هائی رو که ابزارش به من می زدن رو به جون خریدم. و هر چی بیشتر می شدن؛ بیشتر تاب می آوردم تا زیباتر بشم! پس امروز نمی تونی دیگران رو سرزنش کنی، که چرا روی تو پا میذارن و بی توجه عبور می کنن. آره عزیز دلم! رنج و سختی ها هدایای خالق مهربون هستیه به من و تو." و ...

یادمون باشه قراره اونقدر خوشبخت بشیم که خودمون هم نمی تونیم از الان باور و تصور کنیم.

پس بیا ازین به بعد به هر مسئله و مشکلی سلام کنیم و بگیم: خوش اومدی و از خودمون بپرسیم: 

" این بار اون لطیف بزرگ چه موهبت و هدیه ای برامون فرستاده ؟ 

 





:: بازدید از این مطلب : 383
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : شنبه 16 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: